-
بچه خوب- بچه بد
جمعه 18 فروردین 1396 15:09
هر چی از خوبی های بچه ها حرف میزنیم انگار داریم از افسردگیشون خوشحالی میکنیم آقا بچه آروم و ساکت و سر به راه یعنی سالمه؟ بچه باید بچه باشه ادای آدم بزرگ درآوردن ها حالمو بهم میزنه ======================== چند روز پیش توی مغازه ای دوستم رو دیدم خوش و بشی کردیم پسرش هم بود گفت به پسرش آقای رضایی این خانم فلانیه اونم با...
-
سلام بلاگ اسکای
جمعه 18 فروردین 1396 15:03
سلام بلاگ اسکای سال نو همه مبارک از بی وفایی خودم حالم بهم میخوره ولی منو پذیرا باش
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 15:43
دو سه روز مونده روز معلم منم دعوت شدم تهران بخاطر جشنواره رفتم کادوی روز معلم بچه هام رو زودتر بدم معلمشون گفتم چند روز نیستم بچه هام کمی زودتر بفرستید بیرون پدرشون منتظر نشه توی در دفتر معاون هم دیدم باز غمزده بود نمیدونم چرا میبینمش براش ناراحت میشم
-
بابا لنـگ دراز عزیز:
جمعه 3 اردیبهشت 1395 01:20
بابا لنـگ دراز عزیز: تمام دلخوشی دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم، وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد.. چیزی شبیه غرور! بابا لنگ دراز عزیز لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم، بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند! نمیگذارم... نمیخواهم... بابا لنگ دراز مـن همین که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 اردیبهشت 1395 01:16
صبح بخیر و شب بخیر های بی احساس هم از تنهایی بهتره حداقل از وجود کسی خبر داری حتی اگر به اجبار سلامت میکنه به اجبار جوابت هم میده ولی از غم نبودن هزار بار بهتره
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 اردیبهشت 1395 01:13
داشتم فکر میکردم که اصلا دنیا را جدی نمیگیرم و نمیخوام جدی بگیرم من که میدونم از این دنیا زنده بیرون نخواهم رفت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:55
امشب ذلیخا را میدیدم که هم درس انتظار داد هم درس عاشقی هم امید داشت هم دلش پر از گله از یوسف بود از زیبایی و ظاهرش گذشت ولی نتوانست خود را به بی خیالی بزند نتوانست فراموش کند و یوسف از همه جا بی خبر با خودم گفتم کاش یوسف تلگرام داشت ولی همان بهتر که نداشت
-
نبـودنت
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:49
نبـودنت آوار شده است روی ثانیه های این زندگی بیـا همچون بهـار جانی دوباره به زندگی ام ببخش...
-
بـاران بهار
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:46
تو شبیه بـاران بهار میمانی؛ بی خبر می آیی.. ناگهان میروی.. هیچ اعتباری به حضورت نیست!!
-
معجزه عشق
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:41
با آمدنت زنی در تابوت تنش تکان خورد عشق، همیشه معجزه می کند!
-
اردیبهشت
جمعه 3 اردیبهشت 1395 00:32
اردیبهشت را میشود یک گوشه تکیه زده به دیوار نشست پاها را جمع کرد توی بغل و آرام آرام عاشقی کرد... اردیبهشت را میشود آرام آرام مُرد... به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود، هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد، تنگ شود... اصلا اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد. بهار باید اول جاده ی دل بستن باشد، اول...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 23:55
-
" قرص نمره "
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 23:55
" قرص نمره " خانم معلم چن در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن پر احتیاطی او را صدا کرد. خانم چن او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان از 100 نمره 59 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی یعنی 60 نگرفته است. پسرک با خجالت و در حالی که...
-
وا
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 15:53
چند وقت پیش خودم پیشنهاد دادم یه مدرسه که کمکشون کنم یکی از معاوناش خوب بود و خودش همکاری کرد مدرسه هم رتبه اول شد بهم هم گفت سال دیگه میارمت اینجا یه جوری گفت تا حالا کسی اینجوری با من حرف نزده انگار صاحب منه وا برای همسرم گفتم خوشحال شد که اونا میخوان من باهاشون کار کنم ولی خودم نگرانم نمیدانم چرا با وجود کشش زیادی...
-
ملکه
دوشنبه 30 فروردین 1395 15:31
گاهی سر میزنم مدرسه بچه های خودم جو این مدرسه یه جوری سنگینه یکی از معاوناش هی با کت و شلوار توی مدرسه میگرده با وجودی که خوشم از خوش تیپی میاد ولی معاون دبستان پسرانه لازم نیست اینطوری بپوشه یه کم راحت تر باشه چی میشه عبوس بی ریخت یکی دیگه از معاوناش همیشه غمگینه من که میبینمش فکر میکنم دیشب یه کتک مفصل خورده اونم...
-
هدیه چشمان زیبای شما
دوشنبه 30 فروردین 1395 14:49
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 فروردین 1395 23:21
سلام کلی تبریک و تهنیت عقب افتاده داریم همه را به بزرگی خودتان ببخشید سال و سالیانتان پیروز هر روزتان نوروز
-
یک تصویر جالب
چهارشنبه 19 اسفند 1394 16:04
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفند 1394 15:47
بعد از مدت ها رفتم هیئت کوهنوردی شهر میخواستم ببینم کی میرن کوه های طرف های بختیاری دلم میخواد یکبار هم شده خارج از چهارچوب خانواده و در قالب تیم برم اون کوه ها
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1394 23:29
گروه های آموزشی آمده بودند بازدید کلاس ها بچه های من خیلی سعی میکردند محترمانه رفتار کنند و فارسی حرف بزنند سوال ها را به سختی با زبان فارسی جواب میدادند دلم براشون میسوخت وقتی رفتند گفتم حالا متوجه شدید باید فارسی حرف زدن را خوب یاد بگیرید شما قرار نیست تا ابد توی این دهکده باشید گفتم من فکر میکنم شاید یکی از شما ها...
-
نمیدونم عموی من چطور میتونه تحمل کنه
سهشنبه 18 اسفند 1394 23:19
آخ این دم عید چقدر سر خودمو شلوغ کردم ............ از بیکاری و تنهایی متنفرم میخواستم اصلا فرصت نکنم که به کارهای عیدم برسم این روزها مدام سهیل میاد توی نظرم و قیافه اش رو تجسم میکنم و اون قد و قامتی که زیر خاک رفت دوستانش رو میبینم نفسم بالا نمیاد با خودم میگم خدا حفظتون کنه ولی کاش نمیدیدمتون نمیدونم عموی من چطور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1394 23:10
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 17:47
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 15:42
"درخت " سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد من هم استوار بودم و تنومند ! من را انتخاب کرد ؛ دستی به تنه و شاخه هایم کشید ، تبرش را در آورد و زد و زد... محکم و محکم تر… به خودم می بالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود می توانستم یک قایق باشم ، شاید هم چیز بهتری ! درد ضربه هایش بیشتر می شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 15:37
به هرکه عشـق به من می دهد سـلام ... سلام می کنم به باد، به بادبادک و بوسه، به سکوت و سوال و به گلدانی، که خواب گل همیشه بهار می بیند! سلام می کنم به چراغ، به «چرا» های کودکی، به چالهای مهربان گونه ی تو! سلام می کنم به کوچه، به کلمه، به چلچله های بی چهچه، به همین سر به هوایی ِ ساده! سلام می کنم به بی صبری، به بغض، به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 15:35
ﺗـﻮﯼ ﺯِﻧـﺪِﮔﯽ ﻫـَـﺮ آﺩَﻣـﯽ ﯾِﻪ ﻧَﻔَـﺮ ﻫَﺴﺖ ﮐِﻪ . . . . . ﻫﯿﭽـﻮَﻗﺖ ! ! ! ﻫﯿﭽـﻮَﻗﺖ ! ! ! ﻫﯿﭽـﻮَﻗﺖ ! ! ! ﻓَﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧِﻤﯿﺸـِه . . . . . . . . ﯾِـﻪ ﻧَﻔَـﺮ ﮐِـﻪ ﺍَﺯ ﻫَﻤِﻪ ﯼِ ﺩُﻧﯿﺎ ﺑﯿﺸﺘـَـﺮ ﺩﻭﺳﺘـِﺶ ﺩﺍﺭﯼ . . . . . . . . . یِـﻪ ﻣُﺨﺎﻃَﺐِ ﺧﺎﺹ ﮐِﻪ ﻫَﺮ ﭼِﻘَﺪﺭ ﻫَـﻢ ﺑـُـﺰُﺭﮒ ﺑـﺎﺷـﯽ ﺩَﺭ ﻣُﻘﺎﺑِﻞ ﺍﻭﻥ ﺧُﻮﺩِﺗﻮ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﻣﯿﺪﻭنی . . . . . . ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 15:27
روزهای رفته ی سال را ورق میزنم... چه خاطراتی که زنده نمیشوند، چه روزهاکه دلم میخواست تا ابد تمام نشوند، و چه روزهاکه هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد، چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود، چه لبخندها که بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد! چه آدم هاکه دلم را گرم کردند...
-
قانون پاداش
شنبه 8 اسفند 1394 21:05
قانون پاداش عالم در نظم کامل به سر می برد و ما پاداش کامل اعمالمان را می گیریم. همیشه از همان دست که می دهیم از همان دست می گیریم. اگر از عالم بیشتر دریافت می کنید به این دلیل است که بیشتر می بخشید.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اسفند 1394 11:38
این انتخابات برای من اهمیت زیادی نداشت خودم هم درگیر شخص خاصی نکردم یعنی اصلاً نمیخواستم بعنوان طرفدار و هوادار بشناسنم میخوام فقط یک معلم باشم این برای من بعد از 12 سال یک پیروزی بزرگ بود اما امیدوارم دوست همیشگی ام در این میدان پیروز و خوشحال باشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفند 1394 18:59
امروز از دیروز گرد و خاک بیشتر بود بشدت احساس تنگی نفس میکردم و با سرفه ریاضی درس میدادم بچه ها اول اصلا سرفه نمیزدند اما وقتی متوجه سرفه های من شدند الکی سرفه میزدند صدای سرفه بچه ها بیشتر کلافه ام میکرد ناچاراً دو تا سوال مشکل پای تخته نوشتم که بچه ها ذهنشون درگیر سوال ها بشه و من درس ندهم زنگ بعد که اومدم کلاس باد...